اینک شوکران 1، منوچهر مُدق به روایت همسر شهید

ساخت وبلاگ

نویسنده: مریم برادران

 

تولد: 31 خرداد 1335

ازدواج با فرشته ملکی: 4 تیر 1359

شهادت: 2 آذر 1379

 

-     پیرمرد بین ماشین ها که پشت چراغ قرمز مانده بودند، می گشت و گل ها را می فروخت. گل ها چشم فرشته را گرفته بود. فهمیده بود گل های نرگس هوش و حواسش را برده اند. همه ی گل ها را برای فرشته خریده بود. چقدر گل نرگس برایش می آورد! هر بار می دید، می خرید. می شو که روزی چند دسته برایش می آورد.

-     همه چیز به نظرش دل گیر می آمد. سپیده می زد، دلش تنگ می شد. دم غروب، دلش تنگ می شد. هوا ابری می شد، دلش تنگ می شد. هوا ابری می شد، دلش تنگ می شد. عید نزدیک بود، اما دل و دماغی برای عید نداشت.

-     هیچ وقت با منوچهر بودن برایم عادت نشد. گاهی یادمان می رفت چه شرایطی داریم. بدترین روزها را با هم خوش بودیم. از خنده و شوخی اتاق را می گذاشتیم روی سرمان.

-     می آید پیشمان. گاهی مثل یک نسیم از کنار صورتم رد می شود. بوی تنش می پیچد توی خانه. بچه ها هم حس می کنند. سلام می کند و می شنویم. می دانم آنجا هم خوش نمی گذراند. او آنجا تنهاست و من اینجا. تا منوچهر بود، ته غم را ندیده بودم. حالا شادی را نمی فهمم. این همه چیز توی این دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست.

 


موضوعات مرتبط: لحظه ای با شهدا
برچسب‌ها: روایت فتح , شهید , منوچهر مُدق , اینک شوکران پرواز بوفالوها...
ما را در سایت پرواز بوفالوها دنبال می کنید

برچسب : اینک,شوکران,منوچهر,مُدق,روایت,همسر,شهید, نویسنده : iksir بازدید : 156 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 18:46